English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8348 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to make a pause U درنگ کردن تامل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unhesitatingly U بی درنگ بی تامل
hesitates U تامل کردن
hesitated U تامل کردن
hesitate U تامل کردن
hesitating U تامل کردن
reflect U تامل کردن منعکس کردن
reflecting U تامل کردن منعکس کردن
reflects U تامل کردن منعکس کردن
to make observations [about] [on] U تامل کردن [در مورد] [به]
to reflect [on] U تامل کردن [درباره]
demurring U درنگ کردن
swither U درنگ کردن
loiters U : درنگ کردن
demurred U درنگ کردن
demurs U درنگ کردن
lingering U درنگ کردن
stick around U درنگ کردن
tarries U درنگ کردن
loitering U : درنگ کردن
loitered U : درنگ کردن
loiter U : درنگ کردن
tarrying U درنگ کردن
tarried U درنگ کردن
lingers U درنگ کردن
tarry U درنگ کردن
lingered U درنگ کردن
demur U درنگ کردن
linger U درنگ کردن
let U درنگ کردن مانع
lets U درنگ کردن مانع
letting U درنگ کردن مانع
snap shoting U بی درنگ شلیک کردن
demurs U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurred U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demur U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurring U تقاضای درنگ یا مکث کردن
boggle U رم کردن تامل کردن
to linger on a subject U روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
clangorous U درنگ درنگ کننده
offhand U بی تامل
indecision U تامل
like a shot U بی تامل
ill a U بی تامل
straight away U بی تامل
contemplation U تامل
hesitation U تامل
deliberately U با تامل
reflection U تامل
advisement U تامل
devisable U شایسته تامل
action deferred U تامل در عملیات
considerations U توجه تامل
consideration U توجه تامل
wait a second U تامل کنید
hesitant U تامل کننده
hesitatingly U از روی تامل
haltingly U تامل کنان
deliberation U اندیشه تامل
deliberations U اندیشه تامل
he hestate to say it U درگفتن ان تامل میکند
headily U بتندی بدون تامل
deliberative U مبنی بر تامل و مشاوره
hurried U هول هولکی بی تامل
critical U وخیم انتقادی قابل تامل
well a U خردمندانه مقرون به تامل خردمند
action deferred U تامل در به کار بردن جنگ افزار
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
without demur U بی درنگ
instantaneous <adj.> U بی درنگ
hertzprung russel diagram U درنگ
hesitance U درنگ
immediate <adj.> U بی درنگ
intuitive <adj.> U بی درنگ
unintermediate <adj.> U بی درنگ
right off the bat <idiom> U بی درنگ
right off U بی درنگ
tarrying U درنگ
halts U درنگ
halted U درنگ
halt U درنگ
tarried U درنگ
tarries U درنگ
tarry U درنگ
right away U بی درنگ
cut-off U درنگ
hesitation U درنگ
hesitancy U درنگ
juncture U درنگ
straight away U بی درنگ
delays U درنگ
delaying U درنگ
delay U درنگ
cut-offs U درنگ
eftsoons U بی درنگ
pausing U درنگ
pause U درنگ
tarriance U درنگ
pauses U درنگ
paused U درنگ
loiteringly U با درنگ
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
retardment U درنگ تاخیر
lingerer U درنگ کننده
loiteringly U درنگ کنان
right away <idiom> U فورا ،بی درنگ
two days d U دو روز درنگ
hey presto U برگرد درنگ
real time U بلا درنگ
retardatory U درنگ کننده
retardative U درنگ کننده
apace U باشتاب بی درنگ
lingeringly U درنگ کنان
hesitant U درنگ کننده
directly U یکراست بی درنگ
real time system U سیستم بلا درنگ
hawing U درنگ فرمان حرکت
proceed at once to tehran U بی درنگ به تهران رهسپارشوید
hawed U درنگ فرمان حرکت
haw U درنگ فرمان حرکت
real time input U ورودی بلا درنگ
to give a ready consent U بی درنگ رضایت دادن
real time U بازده بلادرنگ بی درنگ
real time output U خروجی بلا درنگ
up on the spot U فی المجلس مقدا بی درنگ
haws U درنگ فرمان حرکت
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
haltingly U درنگ کنان ازروی دودلی
to snap up U بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1They decided to buy the company outright.
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com